loading...
◕‿◕ FaCe KoOoOb ◕‿◕
proud Hear Of Stone بازدید : 2530 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (1)
گاهي نياز داريم بي خيال شويم
بي خيال گذشته ، بي خيال آينده
،بي خيال احساس ، بي خيال اگرها و شايدها
گاهي لازم است بگوييم
هر چه باداباد...


بیرون که اومدیم..رادمهر آبمیوه و کیک و کلی خوراکی گرفته بود واسمون..

رادمهر:بریم اونجـا..

دست پرند و گرفتم و با رادمهر به سمت یکی از صندلیا راه افتادیم..

بعد از نشستن با ولع شروع کردم به خوردن..یکم خودم می خوردم یکم به پرند می دادم..رادمهر با نگاهی خیره نگـا مون می کرد..

چش شده بود امشب؟! بعید بود ازش این نگاها..این که مدام میره تو فکر..اونم رادمهری که حتی بعیدمیدونستم قیافه ی من و تو خیابون ببینه بشناسه!

پرند وسطمون نشسته بود..

یه زن و شوهر جوونی روی صندلی کناریمون نشستن..زنـه حامله بود انگار..یه بطری اب معدنی و کیف زنه روی شونـه ی مرده بود..تیکه های کوچیک کوچیک به پرند میدادم..یکمم از آب میوه..

گاهی ام رادمهر بهش میداد..حس مسوولیتی که بهش داشتم درک کردنی نبود!

پرند یهو از روی صندلی پرید پایین..و دویید..

با صدای بلند صداش کردم: پـــرنــد..پــرند ..کجا میری..

رادمهر سریع بلند شد و با سرعت رفت دنبال پرند..نمی تونست خوب راه بره..واسه همین میترسیدم..

زنـه که نگرانی مو دیده بود گفت:نگــران نبــاش..شوهرت میارتش الان..

لبخندی زدم بهش و چیزی نگفتم..

با دیدن رادمهر که پرند و بغل کرده بودو پشمک دستش بود نفس راحتی کشیدم.

رادمهر نشست رو صندلی و گفت:وروجک پشمک دیده دست بچـه ها..اونم از این فاصله..!

تو بغلم گرفتمش و محکم بوسیدمش..

من: ای قربونش برم من که اینقدر چشماش قویه..عزیزم!

مرده و زنه داشتن با لبخند ما رو نگـاه می کردن..

مرده گفت:میشه خانومم یکم دخترتون و بغل کنـه؟!

با این حرف نگاهی به رادمهر انداختم"دختر تـون"..

رادمهر :البتـه !

پرند و داد به زنـه..چقدر ذوق کرده بودن..

زنـه: چقدر خوشگل و نازه..ماشالا..به پدر و مادرش رفتـه دیگه..

مرده: آره..پرند خانوم دختر قشنگیه!

خلاصه اونـا هی می گفتن..من و رادمهر ام با یه لبخند کوچیک به اونـا نگاه می کردیم..

من: البتـه بیشتر به من رفتـه..!

رادمهر:نه خیر..!کاملا" مشخصه که به کی رفته.

من: نگـاه کن..رنگ چشماش و ..سبزه..دماغش ...دهنش..موهاش..همش شبیه منـه..

رادمهر:رنگ چشمای من ام سبزه..فقط موهاش شبیه توه!

من: نه خیر..همه چیش شبیه منه..! چشمای تو ام سبز نیست!

زن و مرد داشتن میخندیدند به کل کل کردنمون..

زنـه گفت: رنگ چشماش به هردوتون رفته..

مرده رو به رادمهر گفت:بینیش شبیه شماست..

و روبه من:رنگ موهاش و فرم صورتش شبیه شمـاست..

زنـه: خدا کنـه بچه ی ما هم مثل پرند جون قشنگ شـه..

مرده : سالم باشه خانوم!

خلاصه همین شد شروع بحث و گرم گرفتنمون..!آخـه بگو این چرت و پرتا چیه بلغور میکنین؟؟؟بچــه؟؟؟

حالا این وسط دستشوییم گرفته بود..

رومم نمیشد که چیزی بگم..آروم در گوش رادمهر گفتم میرم دستشویی..حواسش به پرند باشه.

خواست بیاد باهام که قبول نکردم و گفتم زودبرمیگردم..
تو فکر بودم..امشب چه حس خوبی داشتم؟!

حتی رادمهر سعی نکرد بگـه ما زن و شوهر نیستیم..

استقبالم کردتازه..باور نکردنی این بود که قتی اونـا فکر کردن پرند بچـه ی ماست یه حس خوبی رو تو نگاهش دیدم..

خدایا یعنی رادمهر ام بهم حس داره؟!

غیر ممکنـه..

اومدم بیرون که دستام و بشورم..یهو دیدم یه پسر قد بلندی زل زده به من..

نگاه اخمویی بهش انداختم و اومــدم بیرون.

پسره افتاده بود دنبالــم..

قدمام و تند تر کردم..

بهم نزدیک شد و گفت:شبی چقد میگیری؟!

با بهت نگاهی بهش انداختـم ..

با عصبانیت گفتم: خفــه شو عوضی..برو کنــار!

پسره مچ دستم و محکم گرفت و گفت: من که میدونم این کاره ای..تیپ و قیافت که خیلی رو فرمـه..معلومـه اهلشی..ناز نکن..هرچقدر بخوای میدم عزیزم!

با عصبانیت داشتم سعی می کردم که دستم و از دستش جدا کنـم..چند نفری نگـا کردن..

محکم داد زدم: ولم کــن عوضی..

پسره دستش و برد سمت کمرم..خواست دسشو بیاره جلــو که رفتم عقب ...خواستم بدوم که پسره مانتوم و از پشت چسبید..با مشت کوبیدم تو شکمش و با تمام توانـــم دویدم..باید نزدیک میشدم..به رادمهر ..باید صدام و میشنید..

پسره بهم رسید..نفس نفس می زد..عقب عقب رفتـم..کم کم همه جـا خلوت شده بود..داشتم میترسیدم..رادمهر کجایی؟!

اومــد جلو..با یه نگاه هیز سرتا پام و وارسی کرد و گفت:چه کیفی کنـم من با تو،دختره ی چموش!میدونم که اهلشی..پس نـاز نکــن..این بازیارم الکی در آوردی..

نزدیکم بود..نمی تونستم کاری کنـم..یهو یادم افتــاد..چه خــنگ بودم..باید جیغ می کشیــدم..!

با صدای بلنــد گفتم: رادمهــر..رادمـهـــر..کمــک ...رادمهــر..بیــا..

یهو پسره اومد جلـو..دستشو گذاشت جلوی دهنش و با حالت ترسناکی گفت:کسی صدات و نمیشنوه..خیلی دور شدیم..چموشی نکــن و عین بچـه ی آدم دنــبالم راه بیـا..هرچقدر پول بخوای میـدم بهت..خیــالت راحــت باشه.

بعد اومد جلو ..بوی نفسای گندش و که بوی سیگار می داد میشنیدم...ثابت و بی حرکت بودم..انگارتوان دفاع کردن نـداشتـم..من چم شده بود؟!

رادمهر کجــا بود؟!

چرا سراغی نمی گرفت ازم؟!

حاظر بودم خودم و بکشــم امـآ دستای کثیف این پسره بهم نخوره..

با ترس عقب عقب رفتــم..

پسره اومــد جلو..

اشکام میچکید...

دوتا دستاش و آورد جلو..

می خواست بازوم و بگیره..

چندشم میشد..

چشمـام و بستــم!

رادمهر لعنتی!

یهو صدایی شنیدم..

چشمام و باسرعت باز کردم..

رادمهر مشت محکمی تو صورت پسره زد...

شروع شـد...

رادمهر میزد..

با خشم..با عصبانیت..عین یه شیر خشمگین شــده بود..

باورم نمی شـد؟!

این رادمهر بود؟!

آنچــنان عصبانـی بود که پسره جلودارش نبود..

فقط میزد..

پشت سر هــم..

صورت پسره خونی شـده بود..

مــدام التماس می کرد..

مردم کم کم جمع شده بودن!

چند تا مرد مسن اومد جلو..

سعی کردن رادمهر رو آروم کـــنن..

امـا هیچکی جلودارش نبـود..!

داد می زد و می گفت: ولــم کنیــن...ولــم کنین..این تنـه لش و باید بکشــم..عوضی.آشغــال..آقا گفتم ولم کـــن!!!


پسره سیریش شد ..بین مشت و لگدایی که می خورد یهو گفت: اصلن توچیکارشی؟! نامزدمـه..دوست دختـرمـه..تور سنن؟! هر کی از رادع می رســه می شه صاحــاب دختــــ.......

با مشت محکمی که از رادمهر خورد حرفش نیمـه کاره مونــد..قیافه ی رادمهر وحشتناک شده بود..

داد زد:نــامزدتــه؟! دوست دخــترتــه؟! هــان؟!آره لعنــتی؟!

پسره با ترس سرشو تکون داد...

رادمهر یقه ی پسره رو چسبید و فشار داد و محکـم گفت: عــوضی..اون زنـــمــه!!!!!

با شنیدن این حرف رنگ پسره پرید و به تته پته افتــاد..

رادمهر چی گفت؟! من زنشم؟!

من هنوز این گوشـه ایستاده بودم..یه دختری ام ایستاده بود کنارم..هنوز گریــه می کردم..منی که از گل نازکتر بهم نگفته بودن حالا اسیر یه آشغال شده بودم..

امـآ خوشحال بودم..فقط بادیدن رادمهر..

لذتی که توی پوستم دوید و حس می کردم..

حیف که خوب نبود حـآلم..

پرند و اون خانومه گوشه ای ایستاده بودن..پرند گریه می کرد...

شوهرش ام رفته بود میخواست جلوی رادمهر رو بگیره..

امــا رادمهر ..اینقدر خشمگین بود..وحشتناک..

پسره داشت التماس می کرد..

چند تا پیرمرد اومـدن..تا جلوی مشت بعدی رو بگیرن..

یکی شون گفت: پســرم..به حرمت این موی سفید من کافیــه..می دونـم..مردی..غیرت داری روی زنت..ناموست..امــا ول کن این عوضی رو ..بذار بره...همین قدر کافیشـه..تو هم برو سراغ زنت..بنده خـدا رنگ به روش نمونده...!!!

مرا در آغوشت بفشار
بگذار دل ضعفه بگیرم
از اینهمه عاشقانه های محکم ِ تو . . .

رادمهر دست از زدن پسره کشید ..پسره ام ترسیده دویید و فرار کرد..رادمهر با هول اومــد طرف من..انگار تازه یادش اومــده بود من هستم..لباسای خوشگل و مارک دارش خاکی شده بودن..
موهاش آشفته بود..یه دکمه اشم کنـده شده بود..
نمی دونـم چرا هنوز لرز تو وجودم بود...انگار باور نداشتم..که هیچکی نیست که اذیتم کنـه..
نگرانی تو چشمای رادمهر بی داد می کرد..

اومد جلو..


نگاهی به اشکام کرد..

از نزدیک که دیدمش دلم گرفت..

اون الان این جـا بود..

روبروی من..

منی که چند دقیقه ی پیش گرفتار شده بودم..

و معلوم نبود چه بلایی سرم بیــاد..

اشکام دوباره شدت گرفت..

رادمهر اومـد جلو..

دستشو دورم حلقه کرد..

بغلــم کرد...

محکم و مردونــه..

بی توجــه به بقیه..به همه ی کسایی که اونجــا بودن..

گرم شدم..

پر شدم از امنیت..

سرم و تو سینش فرو بردم..

بیشتر به خودش فشارم داد.

آروم زیر لب گفت: هیــش...آروم...تموم شــد دلپذیــر ..آروم عزیــزم...من همینجــام..

اینقدر گفت و گفت تا آروم شدم..مگـه میشد صداش و شنید و آروم نشد...مگـه میشد تو آغوشش بود و آروم نشد..اینه..خصوصیت رادمهر..خصلتش..انگـار میدونـه چقدر آروم میشم...
گرم بودم..یه حامی خوب داشتم..
شاد بودم..نمی دونـم..از سر عصبانیت بود یا نـه..این که رادمهر جلوی همه ی آدمای توی پارک میگه من زنــشم...
از بغلش اومــدم بیرون...خجالت کشیدم..
امـا رادمهر عین خیالش نبود..رفت سمت پرند..از خانومه گرفتش..یه عذر خواهی از بقیــه کرد..و اومد سمت من..همه با لبخند نگاهمون کردند..دستی تکون دادن..

رادمهر دستم و تو دستش گرفت ..با دست دیگه اش پرند و بغل کرده بود..حتی دستاشم آرامش داشتن..رادمهر تو با من چه کردی؟؟؟


هیچی نمی گفتیم..

به ماشین رسیدیم..پرند و داد بغلم..درو باز کرد..سوار که شدم درو بست..و خودش سوار شـد..

پرند هنـوز بغض کرده بود..

ترسیده بود..عزیزدلـــم..
باید آرومش می کردم...همینطور که رادمهر من و آروم کرد..چه سری بود و نمی دونـم..این آرامش عجیب و فقط و فقط از آغوش رادمهر به دست آورده بودم..
من: قشنــگم..پرند نازم..چیزی نشــده کـه..میرم خونـه الان..شیر بهت می دم..غذا می خوری..بازی میکنیم باهــم..
پرند داشت به حرفام گوش می داد..
کم کم آروم شــد..
سرم و تکیه دادم به پشتی ماشین..
پرند خوابش برده بود..
از راحیل خبری نشد..


رسیدیم خونـه..رادمهر ماشین و پارک کرد..دروباز کردم.اومدم بیرون..رادمهر اومد جلو بدون هیچ حرفی پرند و ازم گرفت.

مسیرو باهم طی کردیم..زیر چشمی نگاش کردم..هنوز اون اخــم و عصبانیت ومیشد پیدا کرد..رگ برجسته ی پیشونیش سرجاش بود..معلوم بود..هنوزم از فکرش بیرون نیومـده..

هنوزم باورم نمیشد..یادم اومد اون روزی که توماشین بودیم..رادمهر رفت گل بگیره ..پسرا مزاحمم شدن..چقدر بی خیال بود..اصلا انگار نه انگار..یا اون روزی که تو مسیر رفتن به شیراز بودیم..

توی رستوران..یکی شماره داد..حتی ککش ام نگزید!

نمی دونم..این عصبانی شدنش و غیرت تعبیر کنـم یا نه! چون مرد تا وقتی زنی رو دوست نداشته باشـه هیچ وقت سرش غیرتی نمیشــه!امـآ شاید رادمهر به خاطر چند ماهی که با هم زندگی کردیم

فقط و فقط حق پسر عمو بودنش و ادا کرده !نمی دونـم !گیجم!

رسیدیــم !

رفتیم بالا با هم..رادمهر رو به اتاق خودم راهنمایی کردم..پرند و آروم روی تخت گذاشت..پتو رو زدم

روش..رادمهر رفت بیرون..منم لباسام و عوض کردم..

هیچ میلی به شام نداشتـم..

رادمهر ام انقدر برزخی یه که نمی تونـم برم نزدیکش..

رفتم پایین..آب خوردم..رادمهر نبود.

آروم کنار پرند جایی برای خودم باز کردم...و دراز کشیــدم..

صحـنه ای که پسره به زور می خواست من و با خودش ببره یادم اومد..

تا حالا هیچ وقت همچین اتفاقی نیوفتاده بود برام!

پسرای دور وبرم از در دیگـه ای وارد میشدن ..امـا ذات همشون یکی بود!

آدم متوجـه میشد که طرف هدفش چیه..مگـه اینقدر حرفه ای باشه و خوب نقشش و بازی کنـه که دختره بویی نبره!

بازم یادم اومـد..

کتم زدن رادمهر رو ..به پسره..

مطمئنم رادمهر هیچ وقت اهل دعوا نبوده و نیست!

این گفته ی زن عموه..اونقدرم تیپ و ظاهرش و همه چیش ..آقا وار و جنتلمن هست که دور و براین چیزا نبــاشه..

فکر می کردم همیشه..که هیچ وقت غیرتی شدن رادمهر رو نمی بینـم..

امـا امشب دیدم! رادمهری که هیچ وقت اهل دعوا نبوده این طور..با خشم..و عصبانیت وحشتناک پسره رو میزد..

چی باعث شده بود که رادمهررو ،کسی که همیشه مسائلش و با دیگرا با حرف زدن حل می کرداینقدر عصبانی کنـه؟!

خودم رفتارش و دیده بودم..با دانشجوها..با اهالی بیمارستان..خانواده ..

این عصبانیت و فقط و فقط من دیده بودم..وقتی ازدواج کردیم..ببین چقدر براش سخت بوده..کسی که همیشه حرف حرف خودش بوده..مستقل بوده..کاراش و خودش انجـآم داده..رو پای خودش بوده

باعث شده اون و به مرز عصبانیت بکشونـه..

انگار عصبانیتش فقط مختص من بود!!!

صدای زیبای آهنگی که می اومـد باعث شد دست از افکارم بکشم..از اتاق اومدم بیرون و با دقت گوش دادم..
داشتم زندگیم و میکردم
اومدی حالم و عوض کردی
این همه راهو اومدی که بری
که خرابم کنی و برگردی
همه چی خوب بود قبل از تو
عشق با من غریبگی میکرد
یه نفر داشت با خودش تنها
زیر این سقف زندگی میکرد
عطر تو این اتاق و پر کرده
این هوا اون هوای سابق نیست
اون که با بودنت مخالف بود
حالا با رفتنت موافق نیست
♫♫♫
♫♫♫
واسه چی اومدی که برگردی
برو اما به من جواب بده
سر خود اومدی.ولی اینبار
به منم حق انتخاب بده
اون که میگفت تا ابد اینجاست
حالا میگه بزار برگردم
داشتی زندگی تو میکردی
داشتم زندگیم ...


♫♫♫
عطر تو این اتاق و پر کرده
این هوا اون هوای سابق نیست
اون که با بودنت مخالف بود
حالا با رفتنت موافق نیست
♫♫♫

باورم نمیشد..این صدای رادمهر بود..کاملا معلوم بود..همزمان گیتارم میزد..فوق العاده بود..اینقدر گیرا بود که مات مونده بودم...
یه ناراحتی ای تو صداش بود..
به آهنگ فکر کردم..
"داشتم زندگیم و می کردم..اومـدی حالم و عوض کردی..این همه راه اومدی که بری..که خرابم کنی و برگردی"یعنی با منـه؟! من "حالش و عوض کردم؟! "
جای دیگـه ی آهنگ ذهنم و در گیر کرد
"سر خود اومدی ولی این بار..به منم حق انتخاب بده "
آره..من سر خود اومده بودم..بدون این که اون بخواد..وارد زندگیش شدم..دقیقا" اومده بودم وسط زندگیش..امــا حالا حق انتخاب می خواست؟!!
"اون که با بودنت موافق بود....حالا با رفتنت مخالف نیست "
اینجـاش دیگـه واقعا باور نکردنیه..یعنی رادمهر که موافق بودن من بوده..حالا مخالف رفتنمــه..؟؟؟
گیج و سردرگم شدم..
من رادمهر رو دوست داشتم..از خدام بود..کـه اونم من و بخواد..این آهنگ گیجم می کرد..یعنی طرفش من بودم؟!
تک تک ابیات آهنگ همین و می گفت..امـآ اطمینانی نداشتــم..!!! فکر این که رادمهر مـال من نباشه..
من و نخواد..غرورش..عشقش..غیرتی شدنش..عصبانیتش...جنتلمن بودنش..آهنگ خوندنش..
همه و همه چیش واسه کسی دیگه باشه..دیوونـه ام می کرد..
رادمهر ! تو "حالم و عوض کردی" ..حال تو چطور؟؟؟

***

تند تند و با عجلــه لباسام و پوشیدم..گوشیم یه عالمـه زنگ خورده بود و باز من خواب مونده بودم....دیگـه مهم نبود دیر برســم..فقط باید الان رادمهر رو می دیدم..
برق حلقه یهو از توی کشـو چشمام و زد..
تو یه آن تصمیم گرفتم بپوشمش..
بدون هیچ فکری توی انگشتی که حلقه جاشه ...حلقه ی طلا سفیدم و گذاشتم و با بغل کردن پرند اومدم بیرون..
البتـه جوری گرفتمش که به لباسام نچسبه..
چه خنده ای ام می کنــه..چه ذوقی..
تند تند اومدم پایین..پرندو دادم دست گلاب خانوم..
بدون این کـه صبحانه بخورم..
سوئیچ اسپورتیج رادمهر رو برداشتم و اومدم بیرون...
ایقدر با سرعت روندم که سر بیست دقیقه بیمارستان بودم..
با خواهش و التماس کارت زدم و اومدم تو...
رفتم تو بخش..
شادی و بقیه ی بچـه اونجـآ بودن..
شادی با دیدنم دهنشو باز کرد که جیزی بگـه که دستم و به علامت این که نمی خوام بشنوم تکون دادم..
چه تعصب و غیرتی سر خونـه و فرشا پیداکرده بودم نمی دونـم..
شادی مات من مونده بود..
امـآ من با کلافگی تند تند رفتم بالا..به سمت اتاق رادمهر..
از آسانسور که بیرون اومـدم یه عالمه آدم دیدم..
چه شلوغــه..حتی یه تعداد بیرون ایستاده بودن...تمام صندلی ها پرشده بود..نه این که کوچیک باشه مطب..جمعیت زیــاد بود...
منشی یه دختر ارایش کرده بود..نه زیـادا..در مقابل فریان هیچ بود..
دوسه باری اومده بودم این جـا ..جور بود باهـآم..
سلام کردم و گفتم: خـآنوم عبدی ..می خوام دکتر رو ببینم!
خانوم عبدی گفت: عزیزم..دکتر امـروز سرشـون خیلی شلوغـه..یه عالمه بیمار دارن..از صبح فقط دارن ویزیت می کنن...تازه یه سریشون ام رد کردم...وقت سر خاروندن ندارن...میتونی بعدا" بیای؟!
نگاهم و بین بیمارا چرخوندم ..یکم با کارت روی سینه ام ور رفتم..و گفتم: خانوم عبدی..واجــبه..ضروره..طول نمی دم..بیمار که اومد بیرون سیم ثانیه میرم و میام..باشـه؟!
خانوم عبدی قبول کرد و گفت: باشـه..فقط زودها..وقت بیمارا رو نگیری..دکتر خیلی حساسه رو این مسائل!
گوشه ی در قهوه ای سوخـته ایستادم..بوی خوبی می اومد..
یه عده از مریضا حال ندار بودن..یه عده اشون استرس داشتن..چن نفی اوضاعشون خراب بود..
خلاصه همه جور آدمی دیده میشد اینجــا..
صدای خانوم عبدی رو شنیدم:خانوم آریا فر..! ازدواج کردی؟!
بعد اشاره ای به حلقه ام کرد..
وای حلقه!
تقصیر خودمــه ..کرمم گرفته بود..امــا اصلا" پشیمون نیستم!
من با لبخند:آره عزیزم!
خانوم عبدی با کنجکاوی پرسید: باکی؟!کِی؟! چیکاره اس طرف؟!
شروع شد فضولی..
سر بسته گفتم:با یکی از اقوام..دکتره!
تا خانوم عبدی خواست سوال بعدی رو بپرسه ..که احتمالا اسمش چیه و اینا ..فرشته ی نجاتم اومد بیرون..دستی برای خانوم عبدی تکون دادم با سرعت رفتم تو ودر و بستم!!!

رادمهر اول سرش پایین بود..جدی بود و محکم..حلقه اش تو دستش برق میزد..فدای تو برم!روپوش سفید دکتری خیلی بهش می اومد..زیرش یه پیرهنت طوسی پوشیده بود..آخـه مرد تو چرا اینقدره جذابی..

رادمهر : چرا حرفی ن...

با دیدن من یهو حرف تو دهنش ماسید..بنده خدا حق داره..با چه سرعتی اومدم تو اتاقش و دارم دیدش می زنم..

وقت نبود..الان فرشـام بدتر بوی گند می گرفت!

تند تند گفتم: رادمهر به جون مامان نمی خوام وقتت و بگیرم..صبح پاشدم از خواب..تو رفته بودی..پرند و بردم تو حال تا یکم بازی کنه..تو این فاصله رفتم دستشویی و جلدی برگشتم..دیدم یه بوی گندی میاد..بعدش..بعدش دیدم پرند کل فرش و جیشی..کرده...یعنی چیش کرده..تازه پی پی ام

ریخته..هی راه می رفت..هی پی پی میریخت..من نمی دونم چی خورده..به خدا اصلا یادم رفت سریع پوشکش کنم..آخه قبلش پوشکش و در آوردم..قرار بود بیام بیرون عوضش کنم که دیدم گندزده با فرشای خوشگلم..رادمهـــر..من چیکار کنــم؟!

سرم و آوردم بالا ..دیدم رادمهر بنده خدا داره یه جوری نگام می کنـه..کپ کرده بود دوباره..به سمت یخچال کوچیک و شیکی که گوشه ی اتاق بود رفت و یه لیوان آب ریخت..اومد جلو و دادش دستم..

با یه لبخند قشنگی گفت:اول این و بخور..هلاک نشی!

لیوان ازش گرفتم و بی تعارف سر کشیدم.

بعد با هول گفتم:الانه که خانوم عبدی میاد من و میکشه..به زور اومدم...

رادمهر با اخم گفت: غلط کرده تو رو بکشه! تو عجله نکـن..

اخمت از پهنا تو حلقم !

من با ناله: رادمهر...چیکــار کنـم؟!

رادمهر خنده ی خوشگلی کرد و گفت: تو نمی خواد کاری کنـی..فقط مواظب پرند باش..

به گلاب و شوهرش بگو فرش و بذارن تو حیاط..آب بریزن روش تا خیس بخوره..منم کارم که تموم شدبلافاصلــه با نیروهای کمکی میایم!

من با بهت: رادمهر نگـو که میخوای فرش و بشوری؟!اونم تو حیاط!

رادمهر با لبخند: دقیقا !

من: نــه!

رادمهر: آره!

من:آخـه این چه کاری؟! مگـه قالیشویی رو گرفتن ازمون؟!

رادمهر: تو کاریت نباشه دختر! رو حرف من حرف نزن بگو چشم!

من:چشم آقــا ..هرچی شمـا امر بفرمایید!

رادمهر لپ ام و کشید و گفت: برو شیطون!

یهو درباز شد..خانوم عبدی دهنش بازبود..میخواست چیزی بگـه که بنده خدا اونـم کپ کرد..

دست رادمهر اونـم رو لپ من..اونم تو این فاصله..که به هم چسبیده بودیم..

رادمهر اخمی کرد و محکم گفت: خانوم عبدی بیرون باشید..به خاطر این کارتون ام که بی اجازه وارد شدید تو بیخ میشد..! بیرون خـانوم!

خانوم عبدی که رنگش پریده بود بدون هیچ حرفی رفت بیرون..

حتی منم از جذبه اش ترسیدم..

رادمهر: حالا تو چرا ساکت شدی؟!

سرم و باترس آوردم بالا: چیزه..آخـه...تو یکم.چیز شدی..

رادمهر: چی شدم؟!

من: ناراحت نمیشی بگم؟!

رادمهر خنده ای کردو گفت: از اون حرفایی که اولا میزدی جوری که کارد میزدی خونـم در نمی اومد،بیشر نیست کـه!

پرو گفتـم:نه بابا! حتی از اون حرفایی که باعث میشد سه روز از آب و غذا بیوفتی و همش بری تو فکر بیشتر نیست!

بعد درحالی که دور میشدم و به سمت در میرفتم گفتم: آخــه سگ اخلاق شدی دکتر!!!

بعد تند تند به سمت در رفتم.صدای رادمهر ور شنیدم که مخلوطی از خنده و حرص داشت

که میگفت: مگـه دستم نرسه بهت دختره ی شیطون!!!

اومدم بیرون..یهو همه ی سرها به طرفم برگشت..به نشونه ی معذرت دستی تکون دادم ..

برای خانوم عبدی ام که داشت مبهوت نگام می کرد بای بای کردم و اومدم بیرون!!

***
ادامه دارد ..

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط عاشقانه ها در تاریخ 1393/02/02 و 18:20 دقیقه ارسال شده است

ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییشششششششششششششششش
پاسخ : جلف:|


کد امنیتی رفرش
درباره ما
من زاده ی ماه بهمنم .. غـــــــرورم را به راحتی به دست نیاوردم که تو خُــــــردش کنی..! غرور من اگر بشکند .. با تکه هایـــــش شـاهرگ زندگی ات را خواهد زد..!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • امام رضا علیه السلام
  • ♥---♥ ديوونه هاي امير تتلو ♥---♥
  • مهدی جون:)
  • عشق وبی کســـــــی
  • تنهـــــــــا!
  • هندز فری تغییر صدای موبایل
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی
  • *Ooدهـــــکـــــده چت*oO
  • ❤❤ True Love Stories Never Have Endings ❤❤
  • شاید برای تو،شاید برای دلم
  • عاشقانه ها
  • قرار نبود..
  • زҐٍ زمـﮧا ـﮯ פر شب (السایی)
  • ღ♥عشــــــــــق شیشــه ای♥(الی جــــونم)ღ
  • ❶๖ۣۜAຖԵi_๖ۣۜlOvξ
  • بزرگترین سایت عاشقانه
  • ایستگاه رمـــــــــــــــــــــــان
  • بیاتوعزیزم دم در بده
  • وبلاگ هواداران احسان علیخانی
  • ♬قـــــروقـــــــــــاطـــــــــــے♬
  • ملودی دانلود
  • ◕‿◕ غم و غصه تعطیل ◕‿◕
  • اتریس
  • IRS Download
  • نگــــــــــاه دانلــود
  • gozine2
  • تــتــلــــــــــــــ♥ــــــــــیتی هـــا
  • music & dance
  • famous stars
  • تتلو & طعمه عشق همیشگی
  • بازدید
  • رمان فا
  • ... وبلاگ رسمی الناز شاکردوست ...
  • مادرچت
  • سایت هواداران امیرتتلو
  • جم موزیک
  • سایت رسمی طرفداران نویسنده fereshteh27
  • کتاب ها و دل نوشته ها
  • یکی بــود یــکی نــبود !
  • لحظات زنـدگی من !
  • هرچی بخوام
  • *Oo°بآزیآفت مغز هآ*oO°
  • عـاشقـانه هـای تنهـایـی
  • پـــــارس چت
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 59
  • کل نظرات : 58
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 73
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 201
  • بازدید ماه : 813
  • بازدید سال : 3,737
  • بازدید کلی : 85,812
  • کدهای اختصاصی

    دريافت کد :: صداياب
    _

    کد ِکج شدَنِ تَصآویر

    .