دختر کوچکی با معلمش درباره نهنگ ها بحث می کرد .
معلم گفت : از نظر فیزیکی غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجودی که پستاندار عظیم الجثه ای است اما حلق بسیار کوچکی دارد .
دختر کوچک پرسید : پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد ؟
معلم که عصبانی شده بود تکرار کرد که نهنگ نمی تواند آدم را ببلعد ، این از نظر فیزیکی غیر ممکن است .
دختر کوچک گفت : وقتی بهشت رفتم از حضرت یونس می پرسم
معلم گفت : اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چی ؟
دختر کوچک گفت : اون وقت شما ازش بپرسید.
جوانی از بیكاری رفت باغ وحش پرسید استخدام دارید..؟
یارو گفت مدرك چی داری گفت دیپلم
یاروگفت یه كاری برات دارم حقوقشم خوبه پسره قبول كرد
یارو گفت : ما اینجا میمون نداریم میتونی بری تو پوست میمون تو قفس تا میمون برامون بیاد,
چند روزی گذشت یه روز جمعه كه شلوغ شده بود . پسره توی قفس پشتك وارو میزد از میله ها بالا پائین میرفت . جو گیر شد زیادی رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره داد زد كمك شیره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهانش گفت آبرو ریزی نكن من لیسانس دارم..!
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی